مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
کسی که گردش چشمش مدار دنیا بود دمش مسیح و نگاهش بهشت رویا بود وجـاهـت نـبـوی از شمـایـلـش پـیدا تـمـام دلـخـوشـی دودمـان طـه بـود تـمـامی سکـنـاتـش نـشانـۀ رحـمـت ادامـۀ بــرکــات وجــود مــولا بـود درست مـثـل نـگـاه مـحـبـت زهـرا عنایـتـش به دل عـاشقـان شیـدا بود ابوالکریم ِکریم و ابوالرئوفِ رئوف مسیر آمد و رفـتـش پُر از تـمنّا بود صبور بود و تجـلیِّ کاظمین الغـیظ کرامت حَسن از خُلق او هویدا بود نیاز نیست بگویم چه روی ماهی داشت قدش قیامت و ابروی او مصلّا بود کنار سفرۀ این مرد مهربان هر روز برای هرچه گرفتار خسته جان،جا بود کسی که شرح کمی از فضائلش گفتم جناب باب حـوائج؛ امام موسی بود بلای شیعه خرید و به کنج زندان رفت ز بسکه خوب و رئوف و رحیم و آقا بود سیاه چاله کجا و بهشت عـاطـفـهها بهار داد به دنیای این و آن تا... بود تمام قد به حضور خدای عز و جل قیام داشت و سرشار از تقاضا بود ابوالغریبِ غریب و ابوالشّهیدِ شهید شهادتش همۀ روضههای گـویا بود چگونه روضه بخوانم از این غریبی که پناه هر چه گدای غریب و تنها بود اسیر سلسله پا و، اسیـر غـل دستش و کار دشمن او خـنده و تـماشا بود چه آمده به سرش که شکسته مینالید میان دست قنوتش دعای زهـرا بود چگونه روضه بخوانم؟ اجازه مادر جان! حرامزادهای آمد که زشت سیما بود دوباره معبر تنگ و نگاه خون آلود دوباره دست کسی روی ماه بالا بود دوباره آه، کسی روی خاک میغلطید کسی که حجت پروردگار یکتا بود لبـش گهی به دم آه ... آه معـصومه گهی به نغمۀ قدسی یا رضا وا بود چه قدر پشت سر او کفن فراهم شد چه چشمها که در آن روز داغ دریا بود گریز میزنم اینجا به روضههایی سخت نمیشود که در این لحظهها شکیبا بود دلـم گـرفـتـه برای شهـیـد عـاشـورا همانکه زینت دوش جناب طـه بود جـراحت تن او مثل سیّـد سـجـاد... ز پشت حلـقۀ زنجـیر کـینه پیدا بود همانکه گوشۀ گودال تشنه و زخمی به پیش دیدۀ خواهر فتاده از پا بود همانکه لحظۀ نحر گلوی حق گویش حریم کنگرۀ عرش غرق غوغا بود همان که بر سر غارت نمودن بدنش میان چـند حـرامیِّ پـست دعـوا بود همانکه بر سر نیزه سرش نشست و شکست تنش بدون کفن روی خاک صحرا بود |